Autoconverted from "28.srt"

تو ميتوني ليست دستور غذايي منو

 

كه توآشپزخونه مياني اصلي پنهان كردم پيدا كني و هرزمان به اون نياز داشتي ازش استفاده كني

 

تو روح منو اونجا پيدا ميكني

 

آخ! يونگ-سنگ!يون-سنگ!

 

شما ها كي هستين؟ اينجا دارين چيكار ميكنين؟

 

فكرميكنم وقتي ديشب افتاد رو اجاق ، بازوش صدمه ديد

 

اونو بستي؟

 

بله

 

دواي تاول سنت جان رو روش گذاشتي؟

 

بله...آخه خونريزيش قطع نمي شد

 

اونهارو اينجا تو اين غذاخوري پيدا كردي؟

 

بله...

 

ميدوني كه اونها براي بند آوردن خونريزي استفاده ميشن؟

 

بله. من اينو از روستايي كه سابقا در اونجا زندگي ميكردم ياد گرفتم

 

اسم تو چيه؟

 

يانگ-گوم! يانگ...

 

تو اينجا بودي؟

 

بانو هن، اون يانگ-گومه

 

تو از قبل ميدوني كه درجه سوم يونگ

 

به دو سطح بالايي و پاييني تقسيم ميشن .سطوح بالا ناميده ميشن يونگ-گاوم

 

و سطوح پاييني، نائو -ري . لينهارو ميدوني. درسته؟

 

بله

 

خب تمام رتبه هاي درجه سوم يونگ رو برام بگو

 

همه رو؟

 

بله، همه رو

 

دو-يونگ از يونگ-چين-بو، بو-وي از يويي-بين--بو

 

دو-يونگ از دون-نيونگ-بو

 

دو-سيونگ-جي ، يوا-وو-سيونگ-جي، يوا-وو-بو-سيونگ-جي

 

يونگ-بو-سيونگ-جي از سيونگ-يونگ-ون

 

دائه-سا-گان از سا-گان-ون

 

چام-چان-گوان براي جلسات ،سانگ-ان-گوان از بخش حرمسرا

 

هيچكس در هو-يو و در يه-يو

 

بو-يه-هاك از هونگ-مون-گوان ،سو-چان-گوان از چون-چو-گوان

 

دائه-سا-سونگ از سونگ-كيون كول،بخش قضاوت

 

از هيونگ-يو، و وزيران محلي

 

داشتي چيكار ميكردي؟

 

داشتم ظرفها رو ميشستم

 

تو اين آب رو ميجوشوني تا ظرفهارو بشوري؟

 

بله

 

چرا؟

 

طوفان شن آب چاه رو كثيف كرده

 

براي همين مجبور شدم آب رو براي شستن ظرفها بجوشونم و بعد سردش كنم تا با اون سبزيهارو بشويم

 

كي بهت گفت اين كار رو بكني؟

 

مادرم وقتي گرد و خاك تو هوا بود به من ميگفت كه

 

آب آلوده ميشه ، گردوخاك وارد غذا ميشه..

 

باعث ميشه غذا زودتر فاسد بشه، براي همين اون اين كار رو ميكرد

 

آه مايونگ من ...آه.. در تمام زندگيم دلم براش تنگ ميشده.

 

من هميشه به خاطر مايونگ احساس گناه ميكنم

 

دخترش پيش من بوده و اون تويي..

 

مادرت كسي بود كه توتهاي وحشي رو خورد و گفت اونها ميتونن طعم دهنده باشن

 

بله بانوي من..

 

بله، پس اون مايونگ بود! مايونگ من!

 

بله، بانوي من، اون مادر منه اون مادر منه، بانوي من!

 

ممنونم مايونگ، ممنونم يانگ-گوم

 

(قسمت 28)

 

چي شده؟ وضعيتش به نظر وخيمه

 

از اينجا ببرينش

 

دست بهش نزنين

 

اگه بهش دست بزنين من هيچوقت تنهاش نميذارم

 

اون كسيه كه به همدردي نياز داره... اين حقش نيست

 

اون نمي خواد اينجوري بميره...هرگز...هرگز..

 

اونها قبلا رفتن

 

كجا؟ كجا رفتن؟

 

كجا رفتن؟

 

به جيو

 

تو نمي توني چيزي رو تغيير بدي. قاضي قبلا راي رو صادر كرده

 

هي!هي!

 

آخ!

 

هي!هي!

 

كافيه...بريم

 

نه من نميتونم بانو رو اينجا تو اين خاك سرد ترك كنم! بريم!

 

بازم خدا رو شكر كن كه اونو اينجا رها نكرديم

 

چطور... چطور نمي تونين يه مقبره براش بسازين!

 

اون كسي نيست كه شما بتونين باهاش اينكار رو بكنين

 

بايد به قايق برسيم! عجله كنين

 

بانوي من...نه..نه..نه..

 

نه...نه...بانوي من..من اونها رو نمي بخشم

 

من هيچوقت اونهايي رو كه با تو اين رفتار رو كردن نمي بخشم

 

اونها رو نمي بخشم، بانوي من

 

سلام. مي خواستم بيام شما رو ببينم

 

واقعا؟

 

ما مجبوريم يك نفر رو براي بانوي اول آشپزخانه منصوب كنيم

 

بانو هن در راه فوت كرد

 

ببخشيد؟

 

اون بخاطر بيماريش نتونست راه طولاني رو تحمل كنه

 

با جسدش چيكار كردن؟

 

با جسد كسي كه متهم به خيانت بود چكار ميتونستن بكنن؟

 

اگه جسدش رو جايي رها نكرده باشن ، شانس آورده

 

يانگ-گوم چي شد؟ کي باهاش رفت؟

 

چون شنيدم که سوار قايق شده ,احتمالا رفته به جيو

 

اون قبل از اينکه به جيو برسه , مرد

 

يانگ-گوم چي؟

 

يونگ-رو...کيوم-يونگ ...خواهش ميكنم راجع به من با اونها حرف بزنين

 

به اونها بگيم چي؟

 

درواقع, من و يانگ-گوم باهم اون مرغابيها رو خريديم

 

من و بانو هن هم غذا رو پختيم. پس منم متهم به خيانتم

 

تو احمقي

 

يونگ-رو.... کيوم-يونگ

 

تو ميتوني با بانو چويي راجع به من صحبت کني. اون به حرفهات گوش ميکنه

 

پس بهش بگو منم بايد به جرم خيانت ,به جيو برم

 

بانو هن مرده. هيچ کس پيش يانگ-گوم نيست

 

اون چطوري ميخواد تنها زندگي کنه؟ پس من رو هم بفرستين

 

خواهش ميکنم من رو به جيو بفرستين

 

به خودت مسلط باش

 

من احساساتت رو درک ميکنم ولي اون يه خيانت بود

 

اگه چنين چيزهاي بي احتياطانه اي بگي , اتفاقهاي بدي ممکنه سرت بياد

 

بخاطر همينه که دارم از تو خواهش ميکنم

 

چيكار بايد بكنم؟

 

بايد براي شما چيكار بكنم تا درخواست منو قبول كنين؟

 

فقط بگين چي کار کنم. هر کاري که بگين من انجام ميدم

 

بانوي من! بانوي من! از اينجا برو بيرون!

 

بانوي من, خواهش ميکنم. بانو هن مرده و براي يانگ-گوم خيلي سخته

 

ديوانه شدي! بانوي من!

 

شلاق بايد تو رو به خودت بياره؟

 

از اينجا برو بيرون

 

اگر شلاق بخورم , منو پيش يانگ-گوم ميفرستين؟

 

اگه با شلاق خوردن درست ميشه، 100تا ،نه،1000 تا بزنين

 

بانوي من! ديوانه شدي؟

 

فكر ميكني اينجا كجاست؟ بيا بيرون!

 

بانوي من! خواهش ميكنم درك كنين

 

اون به مرور زمان خوب ميشه. خواهش ميكنم درك كنين

 

لعنتي ...

 

خودشه ....بالاخره بعد از 20 سال پيداش كردم

 

هي !داري با اينها كجا ميري؟ كجا ميتونستم برم؟

 

تو داشتي ميرفتي به جيو، نه؟ پس چرا من نيام؟

 

توقع داري كه فقط اينجا بيكار بشينم و ببينم كه يانگ-گوم يك خدمتكار بشه؟

 

اونها مجبورن به عنوان پيشخدمت هم كاركنن ، من چطور ميتونم فقط بشينم و نگاه كنم!

 

بنابراين؟

 

اونو با پول ميخرم يا با پول برش ميگردونم اينجا

 

فكر ميكني ميشه؟

 

تو ميگفتي هيچ چي با پول غير ممكن نيست

 

چرا تو! برو تو

 

تو پولهاي منو ميدزدي و فرار ميكني؟ و يانگ-گوم متهم به چيه؟

 

خيانت

 

خيانت چيه؟ بزرگترين جرم در جهانه

 

حتي با هزاران دلار هم نميتوني اونو آزاد كني، شايد به مرور زمان....

 

تو خوش شانس بودي كه دستگير نشدي...

 

ولي در آينده تو هم ميتوني به جرم خيانت دستگير بشي

 

اگه يانگ-گوم دختر واقعي ما بود ، من و تو هم خدمتكار ميشديم

 

و تو داري ميگي ميري و كمكش ميكني؟

 

مغز تو كله ات نيست؟

 

بسيار خوب! من اصلا مغز ندارم. ولي يانگ-گوم چي؟
!

 

فقط صبر داشته باش. به مرور زمان، جرمي مثل خيانت به خوبي حل ميشه

 

كي؟ كي؟از من نپرس. مگه من او نو به اين راه كشوندم

 

به خاطر همينه كه بايد برم.

 

فكر ميكني كجا داري ميري؟ چرا...هي!

 

قربان!

 

قربان؟اون جوري رفتار كرد كه انگار براش ميميره ولي حالا يانگ-گوم متهم به خيانته

 

و مخفي شده چون ميترسه بهش آسيب برسه

 

همه لفسران-عاليرتبه اينجورين. به خاطر همينه كه آدم نميتونه بهشون اعتماد كنه

 

يانگ-گوم فرق داشت. با اينكه ميدونست كه به باغ سبزيجات فرستاده ميشه

 

بعد ازنجات دادن شما، برگشت به قصر

 

كسي كه داشتين دنبالش ميگشتين... كسي كه جون شما رو نجات داد...

 

يانگ-گومه

 

چي؟

 

اون وسيله تزئيني كه دست شما بود مال يانگ-گومه

 

درباره چي دارين صحبت ميكنين؟ چي داري ميگي؟

 

الان چي خوبه؟

 

تو اين شرايط با يانگ-گوم چيكار ميخواي بكني؟

 

براي نجات دهنده زندگيتون چي خوبه؟ بيچاره يانگ-گوم

 

قربان .بهش احترام نذار

 

چطوري تونستي قبلا دو بار سعي كني فرار كني؟

 

163
00:17:32,190 --> 00:17:38,460
اينجا جيوست! يك جزيره. كجا ميخواي بري؟ ميخواي شنا كني؟

 

من اصلا نمي خوام يك بانوي زيبا رو تنبيه كنم

 

من از تو اينو ميخوام.....بيا به آرومي با هم زندگي كنيم، باشه؟

 

خواهش ميكنم بذار من برم.... خواهش ميكنم....

 

هنوز خيلي مونده تا تو سر عقل بياي

 

كشور به من پول ميده كه چشم از شما ها بر ندارم

 

و تو داري از من ميخواي كه آزادت كنم؟مرد... برو تو

 

من تورو مثل بقيه بستم. ولي اصلا دلم نمي خواد تو رو ببندم

 

خواهش ميكنم بذار برم... خواهش ميكنم

 

باشه، ولي دفعه بعد. من اين موضوع رو به مافوقم گزارش ميدم

 

قربان...

 

منو اينجوري صدا نزن. من فقط تو جيو يك افسروظيفه ام

 

فكر ميكنم اگه به خاطر تو وظيفه ام رو انجام ندم ، ميميرم

 

برو داخل... تا دو روز نميتونم بهت غذا بدم

 

قربان...برو تو

 

من بايد برم! من بايد برم! من بايد برم!

 

هي لينو برام باز كن. صدا مو نميشنوي؟!

 

احقها. فكر ميكنن اينطوري ميتونن منو وادار به اطاعت كنن؟

 

خواهش ميكن مال منم باز كن

 

تو يك خدمتكاري،ها؟ خب؟

 

بيا با هم فرار كنيم

 

وقتي داشتي فرار ميكردي دستگير شدي...

 

پس بيا با هم فرار كنيم

 

من بايد به سرزمينم برگردم.بايد به هان-يانگ برگردم

 

تو همون بانوي آشپزخانه سلطنتي هستي؟

 

بله

 

به نظر ميرسه به عنوان خدمتكار ساعتها يبدي رو گذروندي

 

چون تو در گرماي قصر زندگي ميكردي

 

ولي حتي همسررئيس... من بايد برم

 

بايد برم حتي اگه بميرم

 

حتي اكه بميري؟ آره

 

پس تنها يه راه هست...

 

تو قيامت.... اين دو زن دارن منو ديوانه ميكنن

 

اين بار چيه؟ اون آبله مرغون داره

 

چي؟ مطمئني؟ مطمئنم

 

بايد چيكار كنم؟

 

بايد اونو جدا از بقيه بذاري تو كلبه قبل از اينكه به بقيه سرايت كنه

 

دردسر بزرگيه..هي، اونو ببرش

 

من؟پس من بايد اين كارو بكنم؟

 

تو بايد با ما بياي. چرا؟ من بايد تا 3 روز ديگه بمونم

 

ولي تو يه دكتري... درو ببند، سرده

 

مرد....
.

 

به دقت مراقبش باش

 

مطمئن باش كسي نزديك نشه، باشه؟ بله قربان

 

بريم

 

اگه ترشحات سوسك روغني رو به تنت بمالي، مثل ابله مرغون جوش ميزني

 

بعد تو رو جدا مي ذارن تو كلبه. بعدش ميري به يه كلبه در ساحل

 

اگه اسم منو به اونها بگي اجازه ميدن سوار قايق بشي

 

اسم من يانگ-دوكه

 

هي!....هي

 

چطور تونستي بخوابي؟ من نخوابيدم

 

من ديدمت، پس انكار نكن

 

واقعا نخوابيدم!آره درسته. اينو بهش بده

 

حالش خوبه؟ بله

 

يه نگاه بهش بنداز و به من بگو! بله

 

بيا، بخور. هي! اون اينجا نيست. اون اينجا نيست

 

اونجا نيست؟ فرار كرده؟

 

يه نفر به اسم يانگ-دوك به من گفت مي تونم سوار قايق بشم.

 

يه شوخي ديگه از طرف يانگ-دوك؟

 

چي؟

 

بگيرينش

 

همونجا وايستا! بگيرينش! وايستا

 

همونجا وايستا! همونجا وايستا

 

من نمي تونم حتي يك روز از دست تو آرامش داشته باشم

 

گفتم كه مافوق من سرزنشت ميكنه تو الان توي دردسر بزرگي افتادي

 

بهت گفتم مراقبش بلشي. چطور تونستي اينقدر بي دقت باشي؟

 

در حقيقت، اون آبله مرغون داشت بنابراين ما او نو جداش كرديم و....

 

پس همه سر بازها مجبورن مراقب اون باشن؟

 

اگه يكبار ديگه سعي كني فرار كني، تو رو به جزيره وو ميفرستم، روشن شد؟

 

تو هم تنبيه خواهي شد.

 

بار بزنينش و بهش هم غذل ندين
ده

 

چي بهت گفتم؟

 

چرا تو...! تو داري منو ديوونه ميكني. من از دست تو ميميرم

 

ببخشيد، خدمتكاري به اسم يانگ-گوم اينجاست؟

 

يانگ-گوم؟ اينجاست. همين الان ميتونم او نو ببينم؟

 

خيلي مشكله كه اون خدمتكار رو ببيني

 

به خاطر سعي به فرار دارن ميزنندش

 

ميزنندش؟

 

مافوقها مهربون بودن

 

اون سعي ميكنه فرار كنه به هرجا كه بتونه.اينجويري اون ميميره

 

چرا چنين كاري كردي؟

 

ببخشيد...

 

چه خبره؟

 

درباره چي صحبت ميكني؟

 

من بهت اعتماد كردم چون فكر كردم داشتي كمكم ميكردي

 

چرا منو به كلبه سربازها كشوندي؟

 

براي اينكه نجاتت بدم

 

يه خدمتكار اگه ياد نگيره كه تسليم بشه ، نميتونه زندگي كنه

 

يه خدمتكار فقط مثل يه مرده ميتونه زندگي كنه

 

پس ياد بگير كه سريع آرام بگيري...هيچ كس نميتونه منو واداركنه كه آروم باشم.هيچ كس

 

عجله كنين...بانو منتظره

 

بريم. هي

 

هي، تو بايد به يانگ-دوك احترام بذاري. ميتونم زندگي متفاوتي رو در پيش روي تو ببينم

 

اونم به نظر يه خدمتكار مياد. پس چرا همه بهش احترام ميذارن؟

 

و با اون لباس لبريشمش؟

 

يه خانواده ثروتمند براش يه لباس ابريشمي خريده و دنبالش فرستاده

 

هيچ كس نميتونه نسبت به اون بي ادب باشه. نه. اونها در واقه بهش احترام ميذارن

 

دنبال من ميگردين؟

 

بله، شنيدم شما مسئول خدمتكاران اينجا هستين

 

من ميتونم خدمتكار يانگ-گوم رو ببينم؟ يانگ-گوم؟ آه، نه اونو نه

 

چرا نه؟

 

براي اينكه اون همش سعي ميكنه فرار كنه

 

من نميدونم چرا اون اينجاست، ولي اون عقلش رو از دست داده

 

ممكن بود كشته بشه .ها؟

 

قبل از اينكه بتونه فرار كنه گشنگي ميكشه و تا حد مرگ زده ميشه

 

سلامتيش هم تضعيف شده . اگه او كدام فرار كنه ، من هم خواهم مرد

 

هيچ راهي نيست كه من او نو ببينم؟

 

حتي فكرش رو هم نكن

 

اگه دوباره سعي كنه فرار كنه، به جزيره وو فرستاده ميشه

 

و من هم تنبيه ميشم

 

ولي آخه تو كي هستي؟

 

اگرهم اينطور باشه، اون چطور تونسته دفترش رو اينجوري ترك كنه؟

 

به نظر توي اضطراب بزرگي بود

 

كجا گفت داره ميره؟

 

من اونو تا بندر تعقيب كردم و ديدم كه به سمت جيو رفت

 

چيكار ميخواهيد بكنين؟

 

تقصير منه. مجبورم قبل از اينكه اونها بهش صدمه بزنن كاري بكنم

 

نبايد تو اون غذا رو درست ميكردي؟ به جاي كيوم-يونگ، تو...

 

تو! بانو چويي به سلسله مراتب اهميت نميده

 

صداتو ميشنوه

 

اهميت نميدم. اگه اونها اين كارو ادامه بدن. منم يه نقشه دارم

 

يه نقشه؟

 

من گوشت رو در تكه هاي كوچكتري آماده ميكنم.

 

چي؟

 

و پياز سبز هم شورتره

 

چرا؟

 

من سركشم. سركش؟
!

 

تبريك ميگم. متشكرم. بشينين اونجا.

 

تبريك ميگم بانوي من

 

بانوي من ! خواهش ميكنم منو ببخشين منو به عنوان خدمتكارتون در نظر بگيرين

 

بشين.بله

 

از همگي متشكرم

 

اول از همه ، فكر ميكنم جاي خوشبختيه كه آشپزخانه دوباره آرامشش رو بدست آورده

 

خيانت در آشپز خونه؟ هرگز نبايد باشه

 

ما نمي تونيم بانو هن و يانگ-گوم و يا اونهايي رو كه به اون دونفر نزديك بودن، ببخشيم

 

اين به خاطر بانو يونگ بود كه به سنتها اعتنايي نداشت

 

و تكبر بانو هن كه از خانواده پستي بود

 

چنين چيزهايي براي كساني كه زمان و مردم را درك نمي كنن، اتفاق مي افته

 

ولي من فرق دارم. من عضو يك خانواده مشهورم كه

 

نسلي از بانوان عالي دربار را بوجود آورد

 

فقط ادامه دادن سنتها هيچ مشكلي را بوجود نخواهد آورد

 

و من ميخوام هركار غير محتاطانه اي رو كه شما به خاطر ضعفتون ... .

 

انجام داده ايد، ببخشم

 

بنابراين از حالا به بعد، به من اعتماد كنين و برطبق آداب و رسوم رفتار كنين

 

فكر كردم تو ميخواي سركش باشي." لطفا منو ببخشين" . اون چي بود؟

 

من سركش بودم. چطوري؟

 

وقتي داشتم تعظيم ميكردم، پاهام مدل هندي بودن

 

ها!

 

پس چي كار ميتونستم بكنم؟ از مرگ ترسيده بودم

 

"من نمي تونم ببخشمشون"."من فرق دارم"

 

من هم ترسيده بودم. بنابراين ما فقط نياز داريم 50% خوب باشيم

 

چي؟

 

ميدوني، رفتارمون و قلبمون جداگانه عمل ميكنن

 

در هر صورت،سركشي من ادامه خواهد يافت. اين تنها راه زنده موندنه

 

باشه. منم فقط به تو اعتماد ميكنم

 

آقا

 

آه!صورت كوچيكت حتي نحيف تر به نظر مياد

 

به خاطر يانگ-گومه ، درسته؟

 

تو يانگ-گوم رو ميشناسي. احتمالا خوبه. پس نگران نباش

 

شما بايد برين ديدنش. ها؟

 

خواهش ميكنم نامه منو هم براش ببرين. خواهش ميكنم آقا؟

 

اونو فراموش كن

 

اين خوب نيست. زندگي در قصر به حد كافي سخت هست..
.

 

اگه قلبت مرض بشه غير قابل تحمل خواهد بود

 

براي آدمهاي ضعيفي مثل ما بهتر اينه كه به گذشت زمان به عنوان درمان توجه كنيم

 

ميدوني، بيخبري خوش خبريه

 

فقط فكر كن، اون حالش خوبه اهميت نداره چه جوري..

 

اگه مريض بشي ،وقتي بتوني هم قادر نخواهي بود كه اونو ببيني

 

بايد مراقب خودت باشي. خيلي ضعيف شدي

 

و اين... يك داروي مكمله.فقط روزي يك قرص بجو. ايناها

 

حالا ما ميتونيم استراحت كنيم

 

متاسفم كه در تمام اين مدت شما رو نگران كردم

 

پس از حالا به بعد بايد بهتر رفتار كني

 

البته قربان، چطور ميتونم حتي آنچه شما انجاو دادين رو فراموش كنم؟

 

حالا كه تو بانوي اول شدي مشكلات زيادي بوجود خواهد آمد

 

فقط بخواه و من هر چه ممكن باشه كمكت ميكنم

 

متشكرم. من در فكر خلاص شدن ازاين سيستم حسابداري
.

 

كه بانو هن برش گردئند، هستم. حتما

 

من خودم به سرويس غذاها رسيدگي خواهم كرد بنابراين ميتونم به سرعت سيستمي رو كه
.

 

در گذشته خراب شده بود ، دوباره ايجاد كنم

 

البته! او مطمئنا ترتيب كارهايي رو كه بايد انجام بشه ميدونه

 

او رفت؟

 

ما اصلا نميدونيم. او بدون هيچ حرفي همه چيزو گذاشت و رفت

 

به خاطر من... ميتونست باشه...

 

بله قربان.

 

امروز براي كار ميرين به چراگاه

 

تنبل نباشين و امروز همه كارهارو انجام بدين

 

تو سعي كردي چند بار فرار كني براي همين بايد دستبند زده بشي

 

درك كن، يانگ-گوم . بسيار خوب بياين بيرون، الان

 

كود اسب بوي بدي ميده.آره. كي ما همه اونها رو تميز كنيم؟

 

به مچ پاي يانگ-گوم نگاه كن...دختر بيچاره...
.

 

تو فقط بايد اين نامه رو به دست خدمتكاري به اسم يانگ-گوم برسوني

 

فقط اينو بهش بدم؟

 

بله. اگه او جواب رو نوشت برام بيار

 

حتما

 

من فكر نميكنم امروز مناسب باشه . اونو براي كار در چراگاه آزاد كردن

 

بسيار خوب

 

تو نمي توني اينجوري كاهارو تموم كني. سريعتر

 

لازم نيست افراد اينجا رو اينطوري تحت فشار بذاري

 

تو نسبت به اونا آسون ميگيري و براي همينه كه خدمتكارها فرار ميكنن

 

واقعا ،افسر؟ تو هموني نبودي كه وقتي خواب بود اون دخترو گم كرد؟

 

من فقط اون لحظه خسته بودم. چرا تو...

 

اون احتمالا تا الان تسليم شده، درسته؟

 

هر چي ميخواي بخور...هي . دهنت پاره شد.

 

هي! اونارو بگيرين!اوناروبگيرين!عجله كنين

 

اونارو بگيرين!اونارو بگيرين

 

دوباره؟ آه ..نه

 

يانگ-گوم دوباره فرار كرد! دانگ!

 

آه پسر!

 

اون ميخواد اين بار بهش برسه

 

چرا دوباره فرار كرد؟

 

نمي دونم چرا اون مدام فرار ميكنه. دوباره ميگيرنش

 

بگيرينش

 

آقا...

 

بريم

 

اونجا...اونجا
.

 

خوبم. فقط يه خراشيدگي بود

 

حالا من ....

 

حس دستهاتو ميفهمم

 

اگرچه بيهوش بودم ولي اين حس رو نتونستم فراموش كنم

 

به محض اينكه رسيدم اينجا، خانمي رو ديديم كه سربازها داشتن دنبالش ميكردن

 

من نميدونستم اون تو دريا ميخواست چيكار كنه...

 

و چيكار ميخواست بكنه.....

 

فقط آرزو كردم دستگير نشه

 

من از خودم متنفر شدم به خاطر اينكه قادر نبودم زمانيكه چنين چيزهايي

 

برات اتفاق افتاد ، كاري انجام بدم. براي همين از خودم بيخود شدم

 

براي همين تصميم گرفتم كمكت كنم تا فرار كني و براي اينكار آماده شدم

 

تو فقط بايد صبح زود صاحب قايق رو ببيني و سوار قايق بشي

 

ولي من برميگردم به اتاقم بعد از ديدن تو

 

اگه در حين فرار اينجوري دستگير بشي خواهي مرد

 

حتي اگه زنده بموني،مجبوري مثل پدرو مادرت زندگي كني..

 

در تمام مدت تحت تعقيب باشي

 

خواهش ميكنم يه فرصت ديگه به من بده

 

من اطمينان ميدم كه همه پي به اين مسئله ببرند كه اين خيانت نبود

 

خواهش ميكنم يه فرصت بهم بده

 

ولي حتي اگه تصميم به فرار داري من كمكت ميكنم

 

ولي الان نه، بعد از 3 روز، يه سال، سه سال يا ده سال ديگه.

 

اگه ميخواي از اينجا بري، پس منم در كنارت خواهم بود

 

ولي خواهش ميكنم نصيحت منو قبول كن

 

اگه تو مدام اينكارتو ادامه بدي، خواهي مرد بدون اينكه يه فرصت به من بدي براي كمك به تو

 

بانو مرد

 

اون مرد در حاليكه ميگفت توي قصره

 

من نميتونم اينجا بمونم

 

من نميتونم اينجا بمونم چون دلم براش تنگ ميشه

 

قربان...

 

يانگ-گوم گريه نكن

 

گفتم گريه نكن، نگفتم؟گريه نكن و زندگي كن

 

اگه تو زندگي كني ، من و مايونگ هرگز نمي ميريم

 

گريه نكن

 

چهارمين باره؟

 

و تو حتي به فكر فرار با يه مرد افتادي؟

 

نياز به پرس و جو نيست . اونو به جزيره وو بفرستين

 

قربان، چطور ميتونين نسبت به كسي كه با ميل خودش برگشته سخت بگيرين

 

تو كي هستي كه دخالت ميكني؟

 

قربان..
.

 

قربان، اون افسر عاليرتبه ارتش آقاي مين است، كه اخيرا به جيو مامور شده

 

چي؟ او افسرعاليرتبه ارتشه؟ بله قربان. من به شما تذكر ندادم؟

 

پس چطوري...؟

 

احتمالا كسي رو برگردونده كه فكر ميكرده داره فرار ميكنه

 

كه اينطور

 

بازش كنين

 

بايد به من ميگفتين قربان

 

اون دوباره فرار نمي كنه . باهاش مهربون باشين

 

نه، من نمي تونم چنين كاري بكنم. او چهار بار سعي كرده فرار كنه

 

سربازها همش دارن سعي ميكنن اونو بگيرن

 

و او اسب هارو فراري داد و ما تلفات زيادي داشتيم ..

 

به من اعتماد كن و هرچي فكر ميكني بهتره انجام بده

 

خيلي سخته كه اونو به كار بگيريم و هيچ كس نمي خواد مراقبش باشه

 

به من اعتماد كن. به اون يه فرصت بده.... ولي...

 

من وادارش ميكنم اطاعت كنه